شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر ( حضرت زینب)
صف کشیده میرسد آن حیدر زهرا نشان تا دهـد آداب سر هـدیـه نمـودن را نشان در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان در پی اش الله اکبر گو همه هـفت آسمان وه بنازم بر امیرعشق و این سرلشگرش تا به خرگـاه سپـه سالار عـاشـورا رسید قـامت رعـنای دلبـر پیش پایش قـد کشید از نفـیـر عصمت الهی به روح دل دمید رشتۀ هرچه محـبت بود از طفـلان برید کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهـبرش گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر حـیـدر و جعـفـر به دو آییـنه تابـان نگـر عالمی را در پی ایمان شان حیران نگر این غریب کربلا و هـدیه های خواهرش خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان وعـدۀ دیــدار مــادر داد بـر آغـوشـشـان من نمیدانم چه سری گفت او در گوششان کرد از جـام شهادت واله و مدهـوششان آتـش عـشق حـسیـنی بود از پا تا سـرش هستـیـش تا راهـی میدان عـاشـورا نمود هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود لشگری را با دو رزمنده دگر رسوا نمود خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود دستی از دل بر دعا دستی دگر بر معجرش دل پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت بر قـبـول هـدیـههایش دامن مـادر گرفت هر دو دست مستجابش را به روی سر گرفت تا خبر از کودکانش با دو چشم تر گرفت دیـد آورده حسین دو یار خونین پیکرش بـه سـر دوش حـبـیـبـش کـعـبـۀ آمـال او چون همای پَر شکسته خون چکد از بال و تا که دید آن انکـسار چهـره و احوال او از حـرم بیـرون نیامد بهـر استـقـبـال او این اصول عـاشـقی آمـوخته از مـادرش |